باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی