هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز