همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر