ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است