شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است