این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
باز در سوگ عزیزی اشکها همرنگ خون شد
وسعت محراب چون باغ شقایق لالهگون شد
مثل شیرینی روحانی یک رؤیا بود
سالهایی که در آن روح خدا با ما بود
مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را
و سپردیم به خاک آن همه خوبیها را
دوش یاران خبر سوختنش آوردند
صبح خاکستر خونین تنش آوردند
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
چون لالۀ شکفته صفایی عجیب داشت
مثل شکوفه رایحهای دلفریب داشت
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
تقویم در تقویم
این فصلها سرشار باران تو خواهد شد
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
خرقهپوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید