غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد