این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد