بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد