توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد