گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد