گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد