گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟