سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟