سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟