برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟
سوخت آنسان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی