شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
ای نگاه تو کلید بخت خوشاقبالها
کاش دیدارت مُیسَّر بود در این سالها
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست