امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست