سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين