چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين