تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين