با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم