گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم