تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید