سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود