آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود