دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
ای خداوندی که از لطف تو جاه آوردهام
زآنچه بودستم گرفته بارگاه آوردهام...
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود