توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود