شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود