میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم