به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم