همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم