تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم