وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد