وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا
بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد