وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد