وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد