وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد