وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد