وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد