تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن