به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن