صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی