صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی