تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی