دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر