چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر