ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
کربلا
شهر قصههای دور نیست
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
نشاط انگیز نامت مینوازد روح عطشان را
تو مثل چشمهای! نوشیده و جوشیده انسان را
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
چرا و چرا و چرا میکشند؟
«به جرم صدا» بیصدا میکشند
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد