عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد