سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم